loading...
مجله اینترنتی سوشا
سوشا62 بازدید : 20 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (0)

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

*

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

 

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

*

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

*

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

*

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

*

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

*

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم

*

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

*

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

*

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

*

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

*

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

*

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

*

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

*

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

*

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 121
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 17
  • بازدید کلی : 3,592